آب، کیمیای این روزهای جنوب
کسی هست خونین شهر را یاری دهد؟
تیلدا حسینی- تاریخ و جغرافیای ایران روزهای زیادی به خود دیده است؛ روزهایی سخت و دشوار که نه از خاطره تقویم زدوده خواهد شد و نه از خاطره جمعی مردم این دیار. روزهایی بسیار شیرین با خاطراتی شیرینتر که شاید نه در تقویم جهانی ثبت شد و نه مردم آنسوی ایران طعم لذتبخش آن را تجربه کردند اما در عمیقترین لایه ذهنی ملت ایران نقش بسته و هرگز پاک نخواهد شد. مثل خاطره آزادی خرمشهر.!
خرمشهر! شهرخون،آزادشد»
هنوز زنگ صدای پرخاطرهمحمودکریمیعلویجه» را به یاد داریم وقتی با آن صدای گرم و محزون خبر از فتحی داد که باید آن را فتح الفتوح سالهای دفاع مقدس نامید. وقتی در آن روز گرم تابستان 61 اینگونه اعلام کرد: شنوندگانعزیزتوجهفرمایید! شنوندگانعزیزتوجهفرمایید! خرمشهر! شهرخون،آزادشد!»
هنوز با نوشتن همین خبر ساده یک خطیِ لبریز از حزن و شادی، پرده اشکی دایره چشم را لبریز از غرور میکند. حزنی از خاطره خون جوانانی که زیر نخلهای جنوب ریخته شد. قمقمههای خونینی که ماند و دستی که چون نخلهایسربریدهبهسوی آسمان شکر و نیایش بلند شد و تکبیری که بر بام مسجد نیمه ویران خرمشهر بار دیگر نوید فتح و بشارت میداد و البته سرور یک غرور. غرور ملی یک ملت. اما اشک امروز با اشک شوق سالهای دور بسیار فرق کرده و طعم تلخ ناامیدی و حزن دارد وقتی در خبرها میخوانیمدرگیری خرمشهر کشته نداشته است!»
خبر به همان کوتاهی است و دربرگیرندگی خبر مثل همان سالهای دور فقط به خطه جنوب و خرمشهر مختص نیست که یک ملت را از غم و حس همدردی شوکه کرده است. ولی اینبار ایران که نه جهان از خود میپرسد چه کسی به روی چه کسانی آتش گشوده و این بار صفیر گلولهای که در این شهر جنگزده و زخمی از جنگ سالهای دور پیچید با چه هدف و چه انگیزهای بود؟
از غربتی به غربتی دیگر
ردپای جنگ از هر سرزمینی اگر زدوده شده حتی هیروشیما باآنهمه بمب شیمیایی و تأثیرات مخرب آن، در خرمشهر شهری که دیگر خرم نیست باقیست و روزبهروز بر تیرگی خاطراتش افزوده میشود، وقتی گردوغبار و ریزگرددر خفا و ناجوانمردانه از این شهر این گونه قربانی میگیرد. قصه خرمشهر از آن روزی به ماجرایی اندوهناک بدل شد که کودکانش گردوغبارزیراندازشان شده، ریزگرد نان شب و روزشان و اینک نمک میهمان آب سر سفرهشان!
نوشتن از جنوب شهامت و جرئت یک جنوبی را میطلبد که نترسد از هرم آتش و عطش. نترسد از غربتی غریب و نلرزد قلم وقتی واگویه های دل داغدار مردمی را مینگارد که در همهسالهای جنگ و موشک ایستادند چون ایستادگی را از نخلهایی یاد گرفته بودند که سوختند و سر از دست دادند ولی ماندند تا عبرت تاریخ شوند.
آب و آرامش به جنوب بر می گردد
بهراستی چرا آن روزها که خداوند بهشت رابین مردمان تقسیم میکرد، سهم برخی از شهرهای ایران برزخی از خاک و قحطی و جنگ و خشکسالی شد؟! معاذ الله! خداوندا ساحت قلم را از کفرگویی پاک گردان که میدانم و باور دارم در هستی تو هیچچیزبیحکمت نیست و از عدالت تو دور است این نگاه و این بینش. نه، باور ندارم خداوند به فرشتگان زمینی وعده دوزخ داده باشد که اگر اینگونه بود نام شهرشان را خرمشهر و آبادان نمینهادند! مگر نه اینکه هر اسم بنا به مصداقی بیرونی بر آن نهاده شده است؟ مگر نه اینکه این سرزمین از دیرباز مهد فراوانی بوده؟ نه باور ندارم عدالت و مشیت تو بر این قرار گرفته باشد بعضی در شمالیترین نقطه پایتخت غرق در لذت، استخرهای منازل چند هزار متریشان لبریز از آبخنک باشد و کودکانشانآنسوی کره زمین غرق در بهترین نعمات زندگی باشند و آنوقت کودکانی از خطه جنوب در انتظار جرعهایکمک منتظر محموله آب شیرین باشند.
یزله ای برای آب
باور دارم تقدیر با تدبیر قابلتغییر است ولی نمیدانم چرا مسئولینی که دم از تدبیر میزنند در اندیشه هر چیزی هستند الا جرعهای آب سالم برای مردمی که قطرهقطره خونشان هنوز بر در و پیکر این دیار یادگار جوانمردانی است که رفتند تا ایران سربلند بماند!
هنوز باور ندارم آنان که قهرمانانه با دستخالیدر برابر دشمن ایستادند، امروز نجیبانه با دبههای خالی در همان مسجد جامعی که روزی فتح را جشن گرفته بودند، به نشان اعتراض یزله برقصند و از دولت بخواهند برای یکبار هم که شده با جنوبیان خونگرم و میهماننواز مثل خودشان رفتار کنند و قبل از آنکه نمک نیز چون گردوغبار میهمان همیشگی این دیار میهماننواز شود،چارهای بیندیشند.
این گزارش در تاریخ 12 تیر در شماره 67 رومه دنیای هوادار منتشر شده است.
وقتی ذوق انتصابات زنان به جوش میآید
کنسرت در البرز نداریم؛ اما در جشن رمضان اجرای موسیقی زنده داریم!
علی اصغر شریفی : البرز رتبه چهارم تولید تخم مرغ کشور را دارد
خرمشهر ,جنوب ,یک ,آب ,باور ,جنگ ,را از ,شد و ,لبریز از ,این دیار ,باور ندارم
درباره این سایت